یکی از تجار بازار ورشکسته شد و چک هایش برگشت و طلبکارها زیر فشارش گذاشتند و درمانده شد. یکی از دوستانش که از ماجرا مطّلع شد، به او گفت من مشکلت را حل می کنم؛ از فردا هر یک از طلب کارها که به سراغت آمد ، هر چه گفت، بگو شما درست می فرمایید. فردا طلب کارها که آمدند و به او گفتند: تو به ما بدهکاری، گفت: شما درست می فرمایید. گفتند: این چک های تو است که برگشت خورده است، گفت: شما درست می فرمایید. گفتند: باید بدهی هایت را به ما بپردازی، گفت: شما درست می فرمایید. خلاصه هر چه به او گفتند، او همین جمله را تکرار کرد. آخر الامر طلبکارها به هم گفتند: این بنده ی خدا از شدت فشار دیوانه شده است و چیزی هم که ندارد که بابت طلب هایمان از او بگیریم؛ پس بهتر است از طلب هایمان صرف نظر کنیم، بلکه لااقل حالش خوب شود و بتواند زن و بچه اش را سرپرستی کند. همه با هم توافق کردند و به او گفتند: ببین، این بدهی های تو به ماست. گفت: شما درست می فرمایید. گفتند: ببین روی همه ی آنها قلم کشیدیم و دیگر به ما بدهکار نیستی، گفت: شما درست می فرمایید. گفتند: این هم چک های تو است که همه را پاره کردیم، گفت: شما درست می فرمایید. به این تر تیب تاجر ورشکسته از دست بدهی ها و طلب کارها خلاص شد. عصر آن روز همان رفیقش که این کار را به او یاد داده بود به سراغش آمد و از او پرسید: چه کردی؟ او هم ماجرا را تعریف کرد. همان رفیق مبلغ کمی از این تاجر طلب داشت، به او گفت: از دست طلب کارها که نجات پیدا کردی؛ اما حتماً می دانی که فلان مبلغ به من بدهکاری. گفت: شما درست می فرمایید. گفت: باید این بدهی ات را به من بپردازی. گفت: شما درست می فرمایید. گفت: شما درست می فرمایید که بر ای من پول نمی شود، گفت: شما درست می فرمایید. گفت: این شما درست می فرمایید را خودم به تو یاد دادم، گفت: شما درست می فرمایید. در دستگاه خدا هم خوب است انسان این گونه باشد و هر چه خدا و خوبان خدا به او می گویند و با او می کنند، بگوید شما درست می فرمایید و تصدیق کند و پذیرا باشد. البته خود این را هم خدا و خوبان به او یاد داده اند.
سخنان حاج اسماعیل دولابی
از کتاب مصباح الهدی ص73 و ص74
نوشته: استاد مهدی طیب
امیرالمومنین فرمودند: ثلاثه من الکنوز الجنّه کتمان الصّدقه و کتمان المصیبه و کتمان المرض: سه چیز از گنج های ایمان است؛ اول صدقه دادن پنهانی در راه خدا، دوم مصیبتی که رو کند و به کسی نگویی (الاّ به انیس)، سوم پوشاندن مرض و بیماری. هر چه مصیبت را بپوشانی، گنجت بزرگ تر می شود. بزرگ ترین عبادات صوم است و صمت. افضل عبادات صوم و صومت است:اوّل العباده الصّمت و الصّوم. افضل العباده الصّبر و الصّمت و الانتظار الفرج: یعنی هیچ چیز نخور، دم هم نزن. مؤمن یک عمر روزه است و دم هم بر نمی آورد.در روایت نبوی وارد شده است که بهترین عبادت دو چیز است؛ صوم و صمت. یعنی خواسته و نظریه ای از خود نداشته باشی و هر تقدیری خداوند برای تو پیش آورده و بریده، راضی باشی و گله و شکایتی هم اصلاً نداشته باشی و سکوت نمایی.
سخنان حاج اسماعیل دولابی
از کتاب مصباح الهدی ص56
نوشته: استاد مهدی طیب
خلیفه ی دوم در دوران حکومتش همراه با تعدادی از لشگریانش از سرزمین یمن عبور می کرد، به فکر افتاد، اویس قرنی را که پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) تا آن حد از وی تعریف می کردند، ببیند. در مسیر، کنار نهر آبی چوپان پیری را دید که چهره اش در اثر آفتاب شدید سیاه رنگ شده بود. از وی سراغ اویس را گرفت. پیرمرد که همان اویس بود، پرسید با اویس چه کار دارید؟ گفتند پیامبر اسلام (صلی الله و علیه و آله) در زمان حیاتش بسیار از او سخن می گفت و ما که از صحابه ی اوییم، می خواهیم ببینیم اویس کیست. اویس گفت: اگر شما از صحابه ی نزد یک پیامبرید و سال ها در کنار او بوده اید، به من بگویید کدام دندان پیامبر (صلی الله و علیه و آله) در جنگ احد شکست؟ عمر و همراهانش هر چه فکر کردند، به یادشان نیامد. آن گاه اویس دهانش را گشود و دندان شکسته ای را در دهان خود نشان داد و گفت : همین دندان بود و همان ساعت که دندان پیامبر (صلی الله و علیه و آله) در منطقه ی احد شکست، همان دندان من هم در یمن شکست و افتاد. محبت و یگانگی حقیقی یعنی این.
سخنان حاج اسماعیل دولابی
از کتاب مصباح الهدی ص112
نوشته استاد مهدی طیب
بلال حبشی مؤذن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم سیاه بود و هم مخارج بعضی حروف مثل شین را نداشت و لذا در اذان به جای اشَهد می گفت اسَهد. بعضی اهل ظاهر و مقدس مآب ها دائم نق می زدند که این برده ی سیاه چه کسی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را مؤذن کرده اند؛ نه تجویدش صحیح است و نه شأن و مقامی دارد. بالأخره آن قدر گفتند تا اینکه یک شب پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آنها فرمودند: خودتان می دانید. اگر می خواهید، مؤذن را عوض کنید.آنها هم به بلال گفتند. فردا صبح تو اذان نگو . اما آن شب بسیار طولانی شد و هر چه مردم منتظر ماندند که فجر طالع شود و نماز صبح را بخوانند، همچنان تاریکی همه جا را گرفته بود.بالأخره صبرشان لبریز شد و خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیدند و عرض کردند چرا امشب صبح نمی شود؟ حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمودند : برای اینکه بلال را رنجانده اید. تا بلال اذان نگوید، فجر طالع نخواهد شد. این بود که به ناچار به مؤذن بودن بلال تن دادند و از او درخواست کردند که برای گفتن اذان به مسجد بیاید و بالأخره فجر طالع شد. آنچه نزد خداوند ارزشمند است، صدق و صفای باطن است، نه مقامات علمی و شئون اجتماعی و ظواهر عبادی و تقدس مآبی. خدا حامی صدق و صادقین است.
وقتی به خدای خودت اعتماد کردی ، راحت می نشینی . بهشت جای نشستن است. فی مَقعَدِ صِدقٍ: در جایگاه صدق و راستی. در دنیا در مجالس ذکر خدا و اهل بیت و سر سجاده ی نماز باید تمرین نشستن کرد . طوری باید نشست که گویا هیچ وقت قصد رفتن و بلند شدن نداریم . اگر راحت و آرام بنشینیم ، رحمت خدا بر ما می بارد.
سخنان حاج اسماعیل دولابی
از کتاب مصباح الهدی ص 176
نوشته : استاد مهدی طیب